گفته‌ بودم درباره آنهایی كه چقدر خوبند

و آنهایی كه نباید از دستشان داد

اما دسته دیگری هستند كه نیستن ولی هستن .

به جبر روزگار رفته‌اند و شاید حالا كیلومترها دورتر، جایی در این

كره خاكی دارند زندگیشان را میكنند .

اینها یه گوشه‌ای در دل آدم لابلای خاطرات خوب جاخوش كرده اند

كه تو، نه میتوانی حذفشان کنی و نه فراموششان

بدی‌اش اینست كه دست روزگار با هر اتفاقی تكانشان میدهد

یه‌خیابان یه‌پارك یه‌سینما یه‌كافی‌شاپ یه‌باران یه‌برف

یه‌عطر یه‌آهنگ یه‌شعر یه‌عكس یه‌اسم یه‌صدا و یا یک‌نوشته

معلقشان میكند و قلبت با هر ضربان، آنها را توی تمام بدنت

پخش میكند تا دوباره همه خاطراتت را بیاورن جلوی چشمت

و تو ، تا بخواهی آرامشان كنی و خودت هم آرام شوی

توان از كف‌ات میرود، جانت هم .