165
گفته بودم درباره آنهایی كه چقدر خوبند
و آنهایی كه نباید از دستشان داد
اما دسته دیگری هستند كه نیستن ولی هستن .
به جبر روزگار رفتهاند و شاید حالا كیلومترها دورتر، جایی در این
كره خاكی دارند زندگیشان را میكنند .
اینها یه گوشهای در دل آدم لابلای خاطرات خوب جاخوش كرده اند
كه تو، نه میتوانی حذفشان کنی و نه فراموششان
بدیاش اینست كه دست روزگار با هر اتفاقی تكانشان میدهد
یهخیابان یهپارك یهسینما یهكافیشاپ یهباران یهبرف
یهعطر یهآهنگ یهشعر یهعكس یهاسم یهصدا و یا یکنوشته
معلقشان میكند و قلبت با هر ضربان، آنها را توی تمام بدنت
پخش میكند تا دوباره همه خاطراتت را بیاورن جلوی چشمت
و تو ، تا بخواهی آرامشان كنی و خودت هم آرام شوی
توان از كفات میرود، جانت هم .
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۰۹/۲۰ ساعت توسط سهیل
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام