217

ميداني بانو

شايد نبودنت يا حتي كم بودنت، من را بسازد

اما به من نمي سازد .

 

/*- وقتی حضورت احساس نمیشود، از بين نميروي

ته نشين ميشوي در دلم

دلي كه با هر تلاطمش، دوباره جاري‌ات ميكند در من

216

آقا ما آب حوض، شما شیر موز

ما واشر، شما ارباب حلقه ها

ما طرح مسکن مهر، شما برج العرب

ما چاکریم، شما نایس تو میت یو

ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر

ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق

ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس

ما پراید، شما پرادو

ما باد بزن دستی، شما کولر گازی

ما امشب، شما هزار و یک شب

ما شب تار، شما صبح امید

ما افتاده، شما پاس کرده

ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه

ما بله قربان، شما سلطان

ما تقویم جیبی، شما موسسه ژئو فیزیک

ما سه کله پوک، شما سه تفنگدار

ما کته، شما بیف استروگانف

ما فلافل، شما هات رویال برگر با پنیر و قارچ

ما بن کارگری، شما بن هاكوپيان

ما سوختگی درجه ۳، شما برنزه شکلاتی

ما یه نقطه سرگردون تو فضا، شما بنچ مارك

ما اشکنه، شما چلو ماهیچه

ما سیمبیان، شما آندروید

ما آپارات، شما یوتیوب

ما کلوب، شما فیسبوک

ما می‌ریم اغذیه، شما برید پدیده

ما تلویزیون کمدی، شما ال اي دي سه بعدی

ما  x=2، شما  E=mc2

215

كم كم پاييز دارد خودش را نشان ميدهد

و اگر زياد به آن سخت نگيري

ميشود روزهايش را دوست داشت

آن سرماي ريزي كه صبحها گاهي بر تن آدم

پوشيدن لباس گرم را يادآوري میكند

آفتاب بي‌رنگ و روي عصر هايش كه هيچ گرمي ندارند

و دستانت را، فقط جيبهايت ميتوانند گرم كنند يا دستان ديگري

 

روزهايي كه هر روز كوتاهتر ميشوند و تا تو بخواهي

به خانه برسي ، كلي شب شده

روزهايي كه پياده‌روها و خيابانهايش پراند

از برگهاي زرد و صداي خششان ،

از بچه هاي مدرسه ، از بوي كتاب و دفتر نو

از صداي مداد تراش ،مداد هاي رنگارنگ، پاك كن هاي سفيد

روزهايي كه پراند از خاطرات مدرسه و بيشتر دانشگاه

روزهايي كه بويشان ، بوي غم شيريني است

بوي دلواپسي هاي دوست داشتني

بوي وصل شدن و بريدن هاي خاص روزهاي پاييز

 

شمايي كه پاييز را دوست داريد تنها باشيد، تنها قدم بزنيد،

بدانيد كه دو نفره هايش چيز ديگريست، خواستني‌تر است

حتي اگر با هم بودنتان تا زمستان هم طول نكشد

هنگام لرز گرفتن ها، سردت شدنها، دلتنگي ها

بايد يكي كنارت باشد تا نفسش چون دم مسيحايي

تو را به سلامت از اين روزهايي كه پر از نگراني‌اند ردت كند

گاهي سردي عصر هاي پاييز، برايت گرماي مطبوع بهار ميشود

اگر بتواني آن را در تب و تاب يك آغوش دو نفره بگذراني


214

مرد كه باشي بايد بداني وقتي زندگي ات مي افتد

توي يك جاده پر از دست انداز و چالهِ چوله هاي نافرم

كه حتي بعضي جاهايش هم خاكي ميشود

نبايد فقط نگاهت به جلو و دستت محكم به فرمان باشد تا ببيني

كي زودتر به انتهاي اين مسير لعنتي ميرسي

بايد همين جور كه ميراني حواست به همسفر كنارت هم باشد

كه ممكن است با هر ترمز تو، سرش به گوشه اي بخورد و آسيب ببيند

بايد حواست باشد كه دست انداز بزرگي از كنارت پرتش نكند بيرون

213

نگفته بودم برايت كه آدم به همين نقاشي هايي كه ميكشي به

همين اسليمي هاي تابلويي كه رج ميزني هم گاهي حسادت ميكند.

رج ميزني و حواست نيست كه بازي سرانگشت تو با ابريشم ها

آدم را غيرتي ميكند تا با خودش بگويد كه ناز اين انگشت ها فقط بايد

براي من باشد. يك روزي با تمام نقاشي ها و شاه عباسي هاي

تابلوات كه ميبافي ، شعر هايي كه مي خواني ،ميز و گلدان لب

پنجره و دامن چين دارت جلسه ميگذارم تا بهشان حالي كنم

هيچوقت نبايد عاشقت شوند ، چه برسد به اينكه بخواهند بزنند

روي دست من

 

سالها دارند ميگذرند ، فصل ها هم پشت سرش  ، ماهها و روزها

هم همين طور و من همش به تو فكر ميكنم. راه ميروم به تو فكر

ميكنم خريد ميكنم به تو فكر ميكنم. قبل از خواب به تو فكر ميكنم

به تو كه بهترين ستاره دنيايي. به تو كه چشمهايت زيباترين

چشم دنياست . تويي كه وقتي باد لاي موهایت ميپيچد

پریشانی اش قسمت من ميشود. راستي ميدانستي معصیت دارد

آدم توي چشم هاي تو نگاهت کند و اين همه حظ ببرد و شکر خدا نكند

 

 

/*آدم وقتي اینجا را مي خواند فقط ميتواند بايستد و يک تشكر تمام قد كند

 /*= براي همه شما آرزوي سلامتي شادي و عشق را از خداي مهربان

خواستارم