143
دل آدم گاهی چه گرم می شود
به یک " دلخوشی کوچک "
به یک " هستم "
به یک " نوازش "
به یک " آغوش "
دل آدم گاهی چه گرم می شود
به یک " دلخوشی کوچک "
به یک " هستم "
به یک " نوازش "
به یک " آغوش "
نشسته ام توی ماشین و ایستاده ام سر همان کوچه همیشگی
خورشید کم کم دارد نفس های آخر را میکشد و من نگاهم مات مانده
به پنجره اتاقت. هر بار که از کنار پنجره رد میشوی سایهی نیمرخی
از تنت روی پرده حک میشود. به یاد سالهای رفته می افتم
یاد روزهایی که هر وقت پرده را کنار میزدی نگاهت را میدوختی
به پیچ کوچه و من برایت دست تکان می دادم .
فکر و خیالم دارد پر و بال می گیرد که سایه ات پرنگ میشود
ناگهان می ایستی. پرده راکمی کنار میزنی و آرام گوشه پنجره را
باز میکنی و بی آنکه نگاهی به بیرون کنی کم کم دور میشوی
و من می فهمم منتظر کسیام که تو دیگر نیستی
سیدی ماشین را روشن میکنم :
"منو نسپار به فصل رفتهی عشق، نذار کم شم من از آینده تو... "
تا میرسد به اینجا "نذار از رفتنت ویرون شه جانم نذار از خود به
خاکستر بریزم.... "بی اختیار انگشتم فندک را به داخل فشار میدهد.
بسته سیگار را باز می کنم.
بعضی ها به شهاب میمانند
به ستاره دنباله دار
وقتی ظاهر میشوند که انتظارش را نداری
ممکن است سالها طول بکشد تا بیایند
و تو فقط چند دقیقه مهلت داری تا آنها را ببینی
تمام وجودت را در چشم هایت جمع میکنی
تا بتوانی سیر تماشایشان کنی .
بعد غیر منتظره می روند درست مثل آمدنشان
و تو می مانی و یک آسمان و جای خالی یک ستاره دنباله دار
و باز دوباره به انتظار مینشینی تا شاید دوباره بیابیاش تازه اگر
خوش شانس باشی... ،
و گرنه کسی چه میداند شاید خورشید دیگر کم کم طلوع کند.
/- حسین شریف
وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری که دوست شدی
به رختخواب بری، هر وقت یاد گرفتی بدون توقع دوستی کنی
بجای اینکه انتظار داشته باشی تا زنانگیای در دوستیات خرج شود
هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد دوستدخترت نیست
و برای جواب ِ سلاماش باید به یک علیک محترمانه فکر کني نه
به پیدا کردن ِ یک مكان خالی، اونوقت بیا باسه ما منبر برو
و شعار فرا جنسیتی بده و بگو این مسایل برات حل شدس
/*- تویی که خواندن نوشته هایت سیگار میبرد
کجایی ....