333

اسفند هم چه بخواهد، چه نخواهد دارد زورهای آخر را میزند

هر چندکه انگار همین چند روز آخر خودش چند ماه طول میکشه 

  

 

 - یکی اینکه امسال زمستان هر چند به بهار نزدیک بود ولی

اسفند این اواخر کمی چشمه های زمستونیشو نشون مردم داد

که آی ملت ما هم هستیما

کم همش به فکر بهار و خرید و عید و نوروز و شکوفه باشید 

  

 

 - دوم اینکه کاش این روزهای آخر هر کسی که ته مانده

خاطرات سال رفته را دود میکند دودش به چشم خودش نرود 

  

 

 - سوم اینکه کاش هر کسی که مقابل آینه میایستد

از بهار های رفته عمرش خجالت نکشد 

  

 

 - چهارم اینکه امیدوارم سال جدید برای تک تک شما سالی پر از

سلامتی خیر و برکت و عاقبت به خیری و بی دغدغه و آرامش باشد 

  

 

 - پنجم اینکه از همه شما که خواننده قدیمی و جدید و دائمی

یا گذری اینجا هستید ، خواهش میکنم  اگه از دست من یا نوشته هام

یا حرفام یا کامنتام یا ... رنجیده شدید حتمن بگید

بنده حاضرم همه جوره کتبی شفاهی لسانی مالی جانی جبران کنم

تا مبادا ذره ای دلخوری از من حقیر در دل شما باشد

که تمام این دنیای مجازی به اینی نمی ارزد که دل کسی اندکی

آزرده خاطر شود لطفا رودرواسی نکنید و شما را قسم

به آنچه که اعتقاد دارید اگر چیزی هست حتمن بگید . من در خدمتم 

  

 

 - ششم تا بهار بعد 

  

332

غم نگاه آخرت توولحظه ی خدافظی

گریه ی بی وقفه‌ی من  توو اون روزای کاغذی  

   

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار

چه بی دووم بود قول ما  جدا شدیم آخر کار  

   

تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم

با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم  

   

کوله بارم پر حسرت تو دلم یه دنیا درده

مثل آواره ای تنها تو خیابونی که سرده  

   

تاخیالت به سرم میزنه  گریم میگیره

آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره  

  

 

/*- این پست تقدیم به تو ، تویی که هیچ کس نمیداند

اینروزها جای کسی در کنج دلت خالیست 

 

 

 /*= در زیر بشنوید  

 

  

331

برای تو یک روز، به تن روياهايت بهترين جامه باور را خواهم پوشاند

و سبزترین قافیه ها را برايت غزل ميكنم. براي تو يک روز از پياده روی

شبهاي تابستان و قدم زدنهاي دو نفره مان خواهم گفت،

از قدم زدن درعصرهاي پاييز ، در عصر های زمستان و آفتاب بي جانش

كه هي زور ميزد كمي گرمترمان كند و نميتوانست.

از حرفهاي عاشقانه‌ی طولانی كه نفس پياده رو ها را بند ميآورد اما

نفس خودمان را نه و تمومي نداشت.

يك روز برايت خواهم گفت از سريع السيرهاي تهرانپارس- انقلاب

که الان شده اند بی آر تی ، ازمتروي ترمينال جنوب به حقاني ،

از بازار تجريش از امامزاده صالح كه آدم وقتي زيارتش تمام ميشد

و ميآمد بيرون تا كفشهايش را بپوشد يكي بود كه روي پله ها

منتظرش نشسته باشد .كسي كه مهربانتر از آنی بود كه خودش هم بداند

براي تو خواهم گفت كه هيچ چيز به اندازه دلتنگي پدر آدم را در نميآورد

تویی که هر روز كه ميگذرد انگار بيشتر پسرم ميشوی.

330

کى باور مى‌کنه من اینجا منتظرم شوهرم از خواستگارى برگرده 

 

 

 

لیلا حاتمی/ فیلم لیلا / داریوش مهرجویی  

 

 

 

 

 

 

/*- گاهی کسی که با دل آدم غریبه نیست

بُر می خورد میان تمام غریبه ها..