235

با آدمها مهربانتر باشيد ،

مخصوصن آنهايي كه دوستشان داريد

هوايشان را بيشتر داشته باشيد

آدمها مثل ليوان تاشو ميمانند ، تا يه جايي توان سرپا ماندن دارند

فشار كه بر سرشان زياد شود

توانشان ميبُرد

 فرو ميريزند _حتي با يك حرف_

فقط آستانه فرو ريختنشان فرق ميكند

 

/*- قسم به آنهايي كه وقتي براي قراري، مجبورند والدينشان

را بپيچانند ، ته دلشان احساس شرم و گناه ميكنند هنوز...

234

من ميدانم روزي هم خواهد رسيد

كه تو لبه‌ي پله‌ي پاركي، حياطي، جاي خلوتي

بنشيني مقابل من

و باد هم بيايد و وقتي داري به اطراف نگاه ميكني _با شرم _

تا روسري‌ات را باز كني و دوباره مرتب ببندي‌اش

باد شديد شود ، روسري‌ات را بغل كند و ببرد

و بعد باد بپيچد لاي موهايت تا پريشاني‌اش مرا نابود كند و خلاص

233

گل و سکه نقل و نبات / رو سرش غوغا می کنه

عروس با اون تور سپید /  بختشو پیدا می کنه

صورتش چون برگِ گل ِ / ناز به این دنیا میکنه

گل بریزین رو عروس و دوماد / یار مبارکباد مبارک باد

 

/*- هماي ِ نسيم

 

232

الهی صد سال سایَت بالا سرشون باشه

خدا خيرت بده حاج آقا، بذار برم، خدا بچه‌هاتو واست نگه داره.

من نون حروم به بچه‌هام نميدم

باور كن اگه مجبور نبودم اين کارو نمی‌کردم

به خدا حاج آقا من آبرو دارم

هوا خيلي سرد بود منم داشتم کنار خیابون مثه سگ می‌لرزیدم

جلوي پام ترمز كرد منم سوار شدم. خب چيکار می‌کردم.

تا حالا وا مونده و درمونده شدي حاج آقا، ناچار چي ، شدي ؟

اگه از سرما میمردم نون این بچه هاي مادر مرده رو كي ميداد

حاج آقا بذار من برم. والا من ِ بدبخت با این شانسم چه می‌دونستم

شازده خانوم می‌خواد سر از کار شوهرش در بیاره

سوار كه شدم گفت خانومم رفت مسافرت الان سوار اتوبوسش كردم

اما انگاری نرفته بود. پیاده شده بود اومده بود خونه، چه می‌دونم چرا

حاجی به خدا من تو این بیست و چند سال عمرم 

یه لقمه نون حروم نخوردم. اگه جايي هم خواستم برم  

قبلش شرط کردم یا همین الان صیغه می‌خونیم یا من نيستم

ما هم مسلمونیم به خدا

همونجا تو ماشین صیغه خوندیم بعد رفتیم خونش

هنوز نفسم جا نیومده بود كه زنش پشت سرمون رسید.

اما حاجی به همون خدایی که می پرستی تا حالا پا کج نذاشتم

سر جدت بذار برم ، يه ذره ميوه و خوردني توي خونم نيست

بچه‌هام از صبح تا حالا گشنن.

خونم سرده، گازمونو قطع کردن بچه‌هام سردشونه

منو امشب اینجا نگه ندار، بچه‌هام می‌میرن.

من آبرو دارم حاج آقا یه لقمه نون حروم تا حالا نیومده سر سفرم

 

/*- بگذرد اين روزگار، تلخ تر از زهر/ بار دگر روزگار چون شکر آيد

231

رابطه هايي هم هستند كه شروعشان

پشت سر پـايـان يافتن يك رابطه قديمي اتفاق مي افتد

و آدم هنوز ذهنش بين صحيح تمام كردن قبلي

و درست بودن فعلي درگير مانده

230

تو را دوست دارم

تويي که هميشه بهانه‌ی بارانهاي اول صبحي .

آپارتماني بلند و طبقه اي از آن كه نزديك آسمان باشد

با يك تراس و چشم اندازي رو به شهر

رو به خورشيدي كه دارد كم كم پشت كوه غروب ميكند

و چراغ خانه ها و خيابانهايي كه يكي يكي روشن ميشوند.

تويي ،

که با آمدنت خوشبختي و بهار را با هم مي آوري

حتي اگر سر سياه زمستان باشد،  تا بنشينيم كنار هم

سر يك ميز كوچك ِ شيشه اي كه روي آن دو شاخه گل مريم،

دو استكان چاي خوش عطر، ظرفي پر از شكلات و تنقلات

و يك پاكت سيگار باشد و نسيم ملايمي

كه با دامن چين دار و ريشه هاي شالت

عشق بازي كند و تو سرت به رسم عاشقي

روي شانه هاي من باشد و سكوت بين مان كه پر است

از حرفهاي نگفته‌ي خوب. هوا كه سردتر شد ، دستم

دور كمرت حلقه شود تا تو را بيشتر به من نزديك كند، بچسباند

تا با نگاه چشمانت به من، هي فاصله صورتمان كمتر شود

تا آدم بعدها دلش لك بزند براي این غروبهای سرد

و خوش طعم قرمز و نارنجي .....

229

من اونقد پر عشقم من اونقد پر دردم

كه عاشقاي دنيا نميرسند به گردم

 

228

جايي خوانده بودم  " کلمات احیاگرند.

می توانند آدم ها را زنده کنند و با سخاوت تمام

بین آنها محبت و دوستی به وجود آورند "

اما يادم باشد گاهي همين كلمات، روابطي را ناخواسته

و بي قصد و غرض و بي منظور جوري خراب ميكنند كه نه تو

و نه هيچ كسي ديگري توان آن را ندارد كه مثل روز اول كه هيچ،

حتي كمي هم درستش كند. بعد متوجه ميشويد كه كلمات

بيشتر از آنچه احياگر باشند توان كشتن دارند و مي توانند به آساني

رابطه ها را به گند بكشند

بهتر است كلمات فارغ از كشتن يا احيا كردن گاهي لال شوند.