200
يادت نرود كه دلتنگــــي ، زن و مرد ندارد و نبودنت تنها
چيزيست كه در برابرش كم ميآورم
يادت نرود كه چاره اي ندارم جز اينكه اين روزها صبوري
را تمرين كنــــم و انتظار را مشق .
يادت نرود كه گرماي اين روزها وقتي مطبوع ميشود كه
دست تو ، در دستم باشد .
يادت نرود كه خوشبختي براي من وقتي است كه تــو
كنارم باشي كه بشود شكوفه موهايت را با دســـــت
شانه زد ، و تو عشــــــــق را برايم لاي نان بگذاري تــا
بركتش زياد شود .

+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۴/۱۸ ساعت توسط سهیل
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام