زن ها دو دسته اند،

آن هایی که محافظت می شوند و آن هایی که محافظت نمی‌شنوند.

دسته اول را باماشین به این طرف و آن طرف می برند

سر وقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره از دانشگاه و...

برمی گردانند. با تلفن حالشان را می پرسند و اگر سرش درد کرد

یکی هست که بگوید: عزیزم بهتر نیست کمی استراحت کنی؟

 

زن های دسته دوم توی باد و باران و توفان و سرما،

ساعت ها توی صف اتوبوس میایستند و با این که تصمیم می گیرند

به جایی که اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان بی اختیار

بارها و بارها به آن سو می چرخد. تا شب سگ دو می زنند

و شب کسی نیست که بگوید: عزیزم، قرص مسکن برایت بیاورم؟

 

زن محافظت شده جا و بیجا خودش را وزن می کند

به بدنسازی می رود و سونا... شب شام نمی خورد و این را با لذت تمام

در همه جا نقل می کند.

زن های دسته دوم، نه سونا را می شناسند و نه استخر را

کم کم به سینه های شل و شکم های آویزانشان عادت میكنند.

 

آرایشگر، زن های محافظت شده را در نگاه اول می شناسد.

زنی که از او می خواهد آثار نفرت انگیز زمان را

از صورت و موهای او محو کند.

زن های محافظت نشده موهایشان را رنگ می کنند ولی کوتاه نه.

با کمی غرور و شرم توضیح می دهند که مردشان موی بلند دوست دارد.

 

زن های محافظت شده راه رفتنی با طمانینه دارند.

ولی زن های محافظت نشده یا بسیار تند راه می روند و یا کند

راه رفتن زن های محافظت نشده تماشاچی ندارد و می دانند

که هیچ نگاه عاشقانه و پر از مهری به آنها دوخته نمی شود.

 

زن محافظت شده نگران خود است و هر بار چکاب می کند

بیماری و پیری بیشتر از هزار اژدها او را می ترساند ولی زن ِ

محافظت نشده متوجه گذشت زمان نیست. دوشنبه را سه شنبه

می گوید و چهارشنبه را پنج شنبه . زن محافظت نشده گریه می کند

و آنقدر این کار را ادامه می دهد که دیگر اشکی در نیاید.

زن محافظت شده همیشه در نیمه راه گریه و یاس كسی هست كه

نازش كند و او را به زندگی باز گرداند.

 

/- پراکنده ای از داستان زن‏ها از کتاب "حتی وقتی میخندیم" - فریبا وفی

 

/*- زن‌ها و دختران ِ دسته سومی هم هستند كه این دسته دوم

پیششان هیچ اند و نوشتن یک کلمه از آنها این صفحه را ذوب میکند

بس که زندگی شان درد دارد