164
این بار فاصله هم، دست در دست جبر روزگار گذاشت
تا با هم نرسیدنمان را جشن بگیرند
و رفتن من ، آن نیم ِ شب ِ تاریک و سرد ِ پاییزیای شد
که تو ، سپیده دماش از تمام ِ جاده های مه گرفته دنیا،
خسته برگشتی
/*- از تمام دوستانی که زحمت کشیدن و مهربانانه
برا پست قبلی کامنت گذاشتن ممنونم
/*=خواندن این نوشته ها توسط مخاطب خاصشان
حس خوبی به آدم می دهد
![]()
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۹/۱۶ ساعت توسط سهیل
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام