159
جنسش لطیف است،دوستی اش با عشق است
شعر می خواند شعر می نویسد بغض میکند اشک میریزد
هر چقدر هم قوی باشد اما گاهی دوست دارد کسی
تکیه گاهش باشد شانه به شانه اش باشد همراهش باشد
دوست دارد گاهی آغوش مردانهای باشد که بتواند خستگیهایش را
در آن زمین گذارد و با خیال راحت یک دل ِ سیر گریه کند.
هر چقدر هم مستقل باشد اما وقتهایی هست که دلش برای ِ
تکستی عاشقانه پر میزند. نوشتهای میخواهد که کسی
برایش بنویسد: مراقب خودت باش.
دوست دارد وقتی دلتنگ است بی آنکه انگی بخورد
بگوید چقدر تنش مهربانی می خواهد، چقدر دستی برای
لمس شدن میخواهد ، چقدر بوسه می خواهد...
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۸/۲۱ ساعت توسط سهیل
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام